میبینمت
در میان سایهی غروب خورشید رود
میجویمت
توی بازار مروی خیابان کیانپارس
میخواهمت
اواسط پل پیرمرد سپید
میچینمت
از میان خارهای درخت کنار
میبویمت
وسط گلهای کاغذی محلهی زیتون
میگیرمت
کنار سچه؛ قبل از کشیدن ترمز قطار
میبوسمت
زیر باران عربی آسمان بهار
میسپارمت
به خلیج؛ وقتی رفتهام پیش از اینها از اهواز!